مثل اتفاقی ناممکن
از دستِ کسی که جاناش بود و گلدان هاش
افتادی ...
اطلسی محبوبم!
پاییز
آلبوم عکسی ست که
توی اسباب کشی
از گوشه و کنار خانه پیداش می کنی
هی توی خاطره هات
ورق می خورد ...
تنهایی
قد بلندی دارد
یقه اش را بالا داده
و توی پیاده روها راه می رود...
گاهی جلوتر از تو
گاهی پشت سرت
برگشتن ات
همانقدر محال است
که خیال می کردم
رفتن ات.
آنقدر پشت درِ دلت ماندم و در زدم
که دلت را زدم.